مخملباف و اخباري كه از او ميرسد
1- مخملباف كه بود؟
او يكي از ما بود. شبيه هيچكس نبود. چند سال گذشت او ديگر شبيه خودش هم نميتوانست باشد. در همه آن سالها آنقدر، خودش را نقص كرده بود كه ديگر هر همسازي با او نوعي تناقض با بقيه محسوب ميشد. او رفت. در سرزمين« خواهي نشوي رسوار همرنگ جماعتشو». اين همه تناقض سرگيجه عمومي توليد ميكرد. آنقدر دورشد كه ما اكنون او را در دورترين و نحيفترين نقطه و خط دروني و بيروني سينماي ايران تعريف كنيم.«محسن مخملباف» زماني مهمترين آدم سينماي ما محسوب ميشد، تازه راه افتاده بود. او با هر چيزي كه مينوشت، هر چيزي كه ميساخت، هر گفتگويي كه ميكرد و با هر عكسالعملي كه از او ثبت ميشد، اين پيام را منتشر ميكرد: «به من توجه كنيد». دوره و زمانه نيز چنين توجهاي را ميطلبيد. انقلاب بساط ستارهها برچيده بود. زمانه ستارههاي تازهايي ميخواست. براي سينماي سالهاي پس از انقلاب مخملباف بيهيچ شباهتي به يك ستاره، مانند ستارهها مورد توجه همه محافل بود. بزرگترين هنر مخملباف وراي همههنرهايش همين بود.
مخملباف وقتي تمام شد كه خواست نگاهش نكنيم. وقتي كه خواست تناقضهايش را معمولي تلقي كنيم. وقتي تاب نياورد كه بشنود مخملباف تمام شده است. رشد و در نهايت توجه به سميرا مخملباف بزرگترين دليل براي فراموشي كسي بود كه زماني در مركز توجهها ايستاده بود. او زير نگاههاي سنگين و پرسشگر ما دست زن و بچهاش را گرفت و رفت. به دوشنبه، به كابل، به دهلي به پاريس و به هر جاي ديگري كه نگاه ما نباشد، رفت. اما ديگرچشم و گوش ما به روي او باز شده. هر خبري كه ميرسد با دقت گوش ميدهيم. پروبالش ميدهيم و با آب و تاب مينويسيم. او همچنان مخملباف است. حتي اگر كورسوي ستارهگياش بيجان و بيحالتر از هميشه شدهباشد. «محسن مخملباف» ميخواهد در ميان ما نباشد، اما نميتواند. ما او را رها نخواهيم كرد. حتي در دورترين فاصلهها. ما نميتوانيم فراموشش كنيم. او خود چنين سرنوشتي براي خود رقم زد. خود كرده را تدبير نيست.
2- خبر چه بود؟
صبح روز سه شنبه 16 مرداد 1386 خبرگزاري فارس در خبري با عنوان "مخملبافها فرانسوي شدند " به نقل از يك منبع آگاه مينويسد: محسن مخملباف به همراه خانوادهاش تبعه كشور فرانسه شده و در حال حاضر شهروند اين كشور محسوب ميشود. اين خبرگزاري در حالي كه عكس محسن مخملباف را با موهايى جوگندمى و كوتاه در پوششي رسمي – كت و شلوار فراك و پاپيون - به همراه سميرا به روي سايت خود گذاشته مينويسد: مخملباف چندي پيش به همراه همسر و فرزندانش (مرضيه مشكيني، سميرا، حنا و ميثم مخملباف) تبعه كشور فرانسه شده و به عنوان شهروند فرانسوي در اين كشور زندگي ميكند.
نكته مهم اين خبر، منبع آگاه ناشناس بود. اين منبع آگاه با انتشار اين خبر ميخواست چه تفكري را نسبت به مخملباف و خانوادهاش منتشر كند. ميخواست بگويد تا ما بدانيم كه خانواده مخملباف آخرين حلقه ارتباطي خود را با ما قطع كردهاند. و ديگر نبايد فرقي بين «فرانسوا اوزون» و «محسن مخملباف» براي ما وجود داشته باشد. انتشار خبر تابعيت مخملبافها در محافل سينمائي آنچنان كه انتظار ميرفت با واكنش روبرو نشد. مخملباف و اعضاي خانوادهاش از همان زمان كه كابل را به تهران ترجيح دادند، از دايره حساسيت ما خارج شده بودند. اين خروج تنها با اخبار با واسطه و بيواسطهايي كه هر از چندگاه منتشر ميشد، به دلتنگي كوچكي تبديل ميشد. همه زير لب اين جمله را تكرار ميكردند كه اگر مخملباف ايران بود چه واكنشي نشان ميداد. خبر تابعيت كه قرار بود پاياني باشد بر اين دلتنگيها اما آنچنان داغ نبود كه كسي اين سئوال را بپرسد كه چرا مخملباف به عنوان مهمترين چهره سينماي پس از انقلاب حتي به تابعيتش هم رحم نكرده است. هم نسلان او شايد همچون «ابراهيم حاتميكيا» زير لب دعا كردند كه خدا آخر و عاقبت همه ما را ختم به خير كند. از نسلهاي بعدي هم كسي چيزي نگفت. شايد كسي هم خواست چيزي بگويد كه «مهرداد ذوالنور» از راه رسيد و خبر را تكذيب كرد.
3- تكذيب خبر چگونه بود؟
«ذوالنور» كه پيش از آن كه همسر سميرا مخملباف شود، كتاب تخته سياه او را منتشر كرده بود، با حضور در خبرگزاري فارس درباره خبر تابعيت فرانسوي مخملبافها توضيحاتي ارائه داد. او گفت: محسن مخملباف كه بعد از ساخت فيلم سفر قندهار - نشان هنري شواليه را از طرف فرانسويها دريافت كرده بود حدود شش ماه پيش به جهت تقدير از فعاليتهاي هنري وي - عنوان شهروند افتخاري و دائم فرانسه (پاسپورت فرانسوي) به او اهدا گرديد. به گفته «ذوالنور» مخملباف در سه سال گذشته بيشتر از هر كجا در افغانستان و تاجيكستان و هند مشغول ساخت فيلم و نوشتن فيلمنامه بوده است و در همان جائي زندگي مي كند كه فيلم مي سازد و اكنون نيز در تاجيكستان مشغول كار بر روي سناريوي بعدي خانه فيلم مخملباف است. او درباره وضعيت ديگر اعضاي خانواده مخملباف يادآور ميشود: به هيچ كدام از ساير اعضاي خانواده مخملباف، عنوان شهروندي فرانسه اهدا نشده است . من و همسرم، سميرا مخملباف، در دو سال گذشته مشخصا در ايران زندگي كردهايم و «مرضيه مشكيني» (همسر محسن مخملباف) و «حنا» نيز در ايران زندگي مي كنند اما بيشتر بين تاجيكستان و افغانستان در سفر هستند . «ميثم» نيز در انگلستان مشغول به تحصيل در دانشگاه است. بنابراين خانواده مخملباف فرانسوي نشده است و اعضاي آن نيز تبعه فرانسه نميباشند و در سه سال گذشته بيش از هركجا در افغانستان - تاجيكستان - هند وايران زندگي كرده اند. خبر را يك ناشناس منتشر كرد و تكذيب خبر را داماد خانواده انجام داد.
4- و اينك ....
نسبت ما و محسن مخملباف همچون خانوادهايي است كه نميداند با فرزند لجوجش چكار كند. نميتوانيم دوستش نداشته باشيم. نميتوانيم نگرانش نباشيم. نميتوانيم فراموشش كنيم. نميتوانيم او را براي هميشه از خاطرمان حذف كنيم. نميتوانيم بيتفاوت باشيم و از سوي ديگر خسته شدهايم. خسته از اين همه رفتنها، نماندنها، دورشدنها، غيبتها. از اين همه با خود جنگيدن، از اين همه خود را نقض كردن. او ديگر در حوصله پر مشغله ما فقط جاي كوچكي را بخود اختصاص ميدهد. چاره ما اين است. زير لب تكرار كنيم: خوب مخملباف است ديگر. و اين يعني پذيرش و تمام كردن. داستان مخملباف براي آن ذهنهايي كه بيستسال پيش با او همه چيز را باهيجان دنبال ميكردند تمام شده است. آن چه باقي مانده است همين خبرهاست كه هر از چندگاهي مثل نسيم تابستان ميوزد. ديگر نسيم طوفان نميكند.
چاپ شده در آخرین شماره ماهنامه نسيم با عنوان «دیگر نسیم طوفان نمی کند» به سفارش خسرو نقيبي عزيز